مدرسه دینی دارالسنة زرآباد چابهار

مدرسه دینی که شهید دکتر احمد سیاد رحمه الله آن را تأسیس نموده است.

مدرسه دینی دارالسنة زرآباد چابهار

مدرسه دینی که شهید دکتر احمد سیاد رحمه الله آن را تأسیس نموده است.

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات/56)

من جن ها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریده ام.

کلمات کلیدی:

-        (خَلَقْتُ): خلق کردم و بوجود آوردم

-        (جِنَّ) : عالمی غیبی و پوشیده است و از دو کلمه ج و ن تشکیل یافته که دلالت بر اخفاء و استتار می کند مانند: الجَنّة ، الجِنّة و الجُنّة .

-        (إِنسَ) :به این خاطر بدین نام خوانده شدهکه آنها بدون از اُنس و الفت نمی توانند زندگی کنند، چنانکه برخی به بعضی دیگر خو می گیرند و به سوی همدیگر جذب می شوند.

-        (إِلَّا لِیَعْبُدُونِ): برخی تفسیر کرده اند: مگر برای اینکه یگانه بدانند و عبادت کنند و نیز برخی دیگر گفته اند: در مقابل الله ذلیل شوند بوسیله اطاعت کردن از آنچه که بدان دستور داده شده اند و دوری نمودن از آنچه که از آن منع شده اند. و از اطاعت کردن وی است که تنها وی را عبادت کنند، و این حکمت آفرینش جن ها و انسانها است.

به همین خاطر الله متعال به بشریت نعمت عقل را عطا نمود، و برای راهنمایی آنان پیام آورانی فرستاد و کتابها را نازل کرد. اگر چنانچه هدف از خلقت انسانها ، همان هدف و غرض آفرینش دیگر بهائم و چهارپایان بود، حکمت فرستادن  رسولان از بین می رفت، زیرا انسان نهایتا مانند درختی می رویید و رشد می کرد که سرانجام می شکست و از بین می رفت بدون از اینکه قادر به کوچکترین تغییری شود.

لذا الله تعالی می فرماید:

إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَادٍ (قصص/85)

همان کسی که قرآن را بر تو واجب گردانده است ، تو را به محلّ بازگشت بزرگ برمی گرداند .

لابد که به معاد برگرداند تا جزای عمل وی را بدهد چنانچه عمل نیک انجام داده به وی پاداش دهد و اگر ناشایسته بود سزایش دهد. حکمت از آفرینش انسان ، رساندن نفع و فایده ای به سبحانه و تعالی نیست چنانکه می فرماید:

مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ (ذاریات/57)

من از آنان نه درخواست هیچ گونه رزق و روزی می کنم ، و نه می خواهم که مرا خوراک دهند .

اما قول سبحانه وتعالی:

مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ ( بقره/245)

کیست که به الله قرض نیکوئی دهد تا آن را برای او چندین برابر کند ؟

 این قرض به الله نیست بلکه الله بی نیاز است، لیکن الله سبحانه و تعالی معامله بنده­اش با خود را به قرض تشبیه نموده از این جهت که قرض باید ادا شود، والله متعال خویش را ملزم کرده که پاداش کار بنده­اش را به طور کامل بدهد همانطوریکه بدهکار باید قرض طلبکار را بدون کم و کاستی پرداخت نماید.

وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ  (نحل/36)

ما به میان هر ملّتی پیغمبری را فرستاده ایم  که الله را بپرستید و از طاغوت دوری کنید.

    - وَلَقَدْ : در این کلمه (و) حرف قسم است و (ل) نیز سوگند دوم می باشد که برای تاکید بیشتر آمده است تا اهمیت موضوع را گوشزد سازد.

 

-        بَعَثْنَا: بیرون کرده و برای هر امتی فرستادیم .

-        أُمَّةٍ : به معنای گروهی از مردم است .

چنانکه در هر امتی پیامبری فرستاده شده از زمان نوح گرفته تا زمان پیامبر ما محمد مصطفی-صلی الله علیه و آله و سلم- .

حکمت از فرستادن پیامبران:

الف) اقامه حجت و دلیل: چنانکه الله متعال می فرماید:

رُّسُلاً مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ( نساء/165)

ما پیغمبران را فرستادیم تا مژده رسان ، و بیم دهنده باشند ، و بعد از آمدن پیغمبران حجّت و دلیلی بر الله برای مردمان باقی نماند.

ب) رحمت و شفقت:

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ ( انبیاء /107)

ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستاده ایم .

ج) بیان راه موصول به الله: زیرا انسان نمی داند که چیزی برای رسیدن به الله لازم است مگر اینکه انبیاء آمده و به وجه تفصیل بیان کرده اند.

 

-        أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ :با ذلت و خواری وی را عبادت کنید.

-        اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ : از طاغوت کناره بگیرید و دوری کنید طوری که وی در طرفی باشد و شما در طرفی دیگر .

-        الطَّاغُوتَ  :مشتق از طغیان است و صفت مشبه می باشد و طغیان به معنای از حد خویش تجاوز کردن است. چنانکه الله متعال می فرماید:

إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاء حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَةِ ( الحاقه /11)

ما بدان گاه که آب طغیان کرد  شما را سوار کشتی کردیم .

لذا آنچه که بر آن اجماع کرده اند که معنای طاغوت می باشد این است که:

آنچه که بنده آن را از حدش فراتر برد با پیروی کردن، عبادت کردن و اطاعت نمودن از وی. و ومرادش این است که وی بدین امر راضی باشد و یا اینکه گفته شود: او طاغوت است به اعتبار عبادت کردنش، پیروی نمودنش و از وی اطاعت کردن. زیرا او را از حدش که الله برایش قرار داده فراتر برده چنانکه عبادت برای وی می شود و از وی پیروی و اطاعت می کند.

پیروی کردن مانند: فالگیران، غیبگویان و ساحران و علمای گمراه .

عبادت کردن: بت پرستی و ستاره پرستی .

اطاعت کردن: اطاعت از دستورات امیران و پادشاهانی که از اطاعت الله خارج شده اند و آنها را به عنوان ارباب خویش قلمداد کردن ، چنانکه: آنچه را که الله حرام گردانیده اما امیرانش حلال قرار داده اند وی نیز حلال بداند و یا عکس این امر.

اینها طاغوتیان هستند و انجام دهنده این امور پیرو و یاران طاغوتیان می باشند.

الله تعالی می فرماید:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیباً مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ (نساء/51)

آیا در شگفت نیستی از کسانی که بهره ای از کتاب بدیشان رسیده است به بتان و شیطان ایمان می آورند ؟

 وجه دلالت آیه بر توحید:

بت ها طاغوتیانی هستند که به غیر از اله عبادت کرده می شوند. و توحید تحقق نمی پذیرد مگر با دو رکن که عبارتند از:

1- اثبات                  2- نفی

زیرا اثبا محض و تنها مانع مشارکت در الوهیت الله نمی شود و همچنین نفی محض و تنها، همان انکار و تعطیل محض است که معتقد به هیچ خدایی نیست.

به عنوان مثال: اگر گفته شود: زید ایستاده است، که دلالت بر ایستاده بودن زید می کند اما دال بر اینکه زید تنها ایستاده است نیست بلکه ممکن است که کسانی دیگر با زید ایستاده اند اما ذکر نکرده است. که این همان اثبات محض است که منکر وجود اله های بغیر از الله یگانه نمی کند بلکه تنها ثابت می نماید که الله ، اله است که در این صورت ممکن است اله های دیگر وجود داشته باشد که منکر آن نشده بلکه ذکر نکرده است که این امری مردود است.

و یا بگوید: هیچ کس نایستاده است که این همان نفی محض است که در این صورت منکر هر نوع اله خواهد شد که این امر را هیچ عاقلی نمی پذیرد .

لذا اگر چنانچه بخواهد که صفت ایستادن را تنها به زید اختصاص دهد باید بگوید: هیچ کس نایستاده مگر زید . که در این صورت همان نفی و اثبات با هم است که این امر صحیح و درست است.

 

عقیده صحیح:

اما عقیده صحیح: ایمان داریم به آنچه که الله متعال برای خویش و یا رسولش برای الله نامها و صفاتی را که بیان داشته اند بدون از تعطیل، تحریف ،بیان کیفیت  وتاویل یا تشبیه قبول داریم.

تحریف در نصوص، تعطیل در معتقدات، بیان کیفیت در صفات و تشبیه در صفات می باشد.

تشبیه در صفات خاص تر از بیان کیفیت است، لذا تمامی کسانی که تشبیه می کنند مانند کسانی هستند که کیفیت صفات را بیان می دارند اما کسانی که معتقد بر کیفیت در صفات هستند مانند کسانی که تشبیه می سازند نیست .

پس بر ما واجب است که عقیده خویش را از این امور پاک سازیم.

منظور از تحریف: تاویلی است که تحریف کنندگان برای نصوص که در مورد صفات آمده در پیش گرفته اند، زیرا آنها خویش را اهل تاویل نامیده اند تا مسلک و روشی را که اختیار کرده اند در نظر مردم نیکو جلوه دهند چون انسنها فطرتا از کلمه تحریف متنفر هستند لذا این نامگذاری به اهل تاویل برای زینت بخشیدن به کلام و تزیین آن برای مدم است تا از آنها متنفر نشوند.

 حقیقت تاویل آنها همان تحریف است؛ بدین معنی که برگرداندن لفظ از معنای ظاهری آن می باشد که ما می گوییم: این تاویل اگر چنانچه دلیل صحیحی بر آن دلالت کند تاویل به معنای تفسیر است. و اگر چنانچه بدون دلیل و نص صحیحی باشد همان تحریف و تغییر کلام از جایگاه و معنای آن است، لذا اهل تحریف کسانی هستند که به همین روش گمراه شدند، آنها صفات را ثابت می نمایند اما با تحریف، بنابراین دچار لغزش شده و مسیری را به غیر از مسیر اهل سنت و الجماعت در پیش گرفتند؛ لذا آنها نباید خود را اهل سنت و جماعت بدانند، زیرا مضاف شدن به چیزی تقاضای نسبت می کند اما اینها دچار کجروی شده و از سنت و روش رسول الله –صلی الله علیه و آله وسلم- دور گشتند در حال که اهل سنت به سنت چنگ زده اند و بدان معتقد می باشند .

و همچنین جماعت: که در اصل به معنای اجتماع و جمع شدن بر چیز واحدی است در حالی که اینها در نظریاتشان متفق نیستند، زیرا در کتب شان تداخل و تناقض و اضطراب وجود دارد تا جای که برخی بعضی دیگر را گمراه می پندارند.

رازی از سران اهل کلام اینگونه می گوید:

نهایت اقدام عقل ها دربند است .

و بیشتر سعی و تلاش جهانیان گمراهی است .

و روح ها از جسم هایمان در وحشتند.

و نهایت زندگانی ما سختی و مشکلاتند .

و هیچ استفاده ای از بحثهایمان در طول عمر نبردیم.

به غیر از اینکه قیل و قال ها را در آن جمع کردیم.

سپس می گوید: من در روش کلامیه و منهج فلاسفه تامل نمودم، در آنها چیزی نیافتم که باعث شفابخشی بیماری باشند و بهترین روش را روش قرآن یافتم که در اثبات بخوان :

الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ( طه/5)

الله مهربانی است که بر تخت سلطنت قرار گرفته است

إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ  (فاطر/10)

گفتار پاکیزه به سوی الله اوج می گیرد

یعنی ثابت و قبول کن و در مورد نفی همانندو مثل بخوان:

لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ  (شوری/11)

هیچ چیزی همانند الله نیست

وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً (طه/110)

ولی آنان از آفریدگار آگاهی ندارند

یعنی مماثله و همانند را نفی نما و احاطه نمودن وی بوسیله علم را انکار کن و هرکسی که تجربه ای مثل تجربه من را داشته باشد پس شناخت و معرفت من را بدست خواهد آورد.

لذا اهل کلام را می بینی که دچار دوگانگی و سرگردانی هستند، و برکارهایشان مطمئن نیستند اما کسانی را که الله متعال هدایت نموده مطمنئن و سینه هایشان را برای فهم اسلام فراخ نموده است. و سبکبال آنچه را که در کتاب الله و سنت رسول الله – صلی الله علیه و آله و سلم-، از اسماء و صفاتی را که الله برای خویش ثابت  و بیان نموده ، قبول دارند و ثابت می پندارند، زیرا هیچ احدی نسبت به الله از خود الله داناتر نیست و هیچ گفته ای نیز از سخنان الله صادق تر نیست و هیچ بیانی از بیان الله واضح تر نیست. چنانکه می فرماید:

 یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ ( نساء/26)

الله می خواهد برایتان روشن کند

یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ أَن تَضِلُّواْ  ( نساء/176)

الله برایتان روشن می سازد تا گمراه نشوید

وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِّکُلِّ شَیْءٍ ( نحل/89)

و ما این کتاب را بر تو نازل کرده ایم که بیانگر همه چیز است .

وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً ( نساء/122)

و چه کسی در سخن از الله راستگوتر است ؟

وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً (نساء/87)

و چه کسی از الله راستگوتر است ؟

پس این آیات و آیات دیگر دلالت می کنند که الله برای مخلوقاتش واضح تریت بیان برای رسیدن و وصل شدن آنها به خویش، و آنچه را که مخلوقات برای بیان نمودن آنچه که متعلق به صفات و اسماء الله می باشد را بیان داشته است؛ تا الله متعال را بر اساس بصیرت و شناخت عبادت کنند؛ زیرا عبادت کسی که وی را نمی شناسیم و یا هیچ گونه مشخصات و صفاتی ندارد امری محال است . لذا ضروری است که صفات معبودی را که به او پناه می بریم و وی را عبادت می کنیم بشناسیم.

و انسان نباید به حدی که کیفیت و هم مثل و مانندی است تجاوز نماید. زیرا وی از شناخت نفس خویش که بین پهلوهایش است عاجز می باشد، پس از باب اولی از شناخت حقایقی که الله خویش را بدانها وصف نموده عاجز می باشد. و لهذا بر انسان واجب است که خویش را از سوال کردن در مورد چگونه و چرا که متعلق به اسماء و صفات الله است منع کند.

همچنین مانع از سوال کردن نفس خویش از چگونگی کیفیت شود . و این روش را اگر انسان در پیش بگیرد بسیار آسان و راحت است. احوال سلف اینگونه بود.

چنانکه شخصی پیش امام مالک –رحمة الله – آمد و گفت: ای ابو عبدالله!  ( الرحمن علی العرش استوی) چگونه است؟

امام مالک سرش را برگرداند و جواب داد:« استواء معلوم است و کیفیت غیر معقول و ایمان بدان واجب وسوال از آن بدعت می باشد و من تورا شخصی مبتدع گمان می کنم».

برماست که تسلیم این امر شویم و بگوییم: سمعنا و اطعنا – ایمان آوردیم – و این وظیفه ماست که از مرز قرآن و حدیث تجاوز ننماییم.

توحید اسماء و صفات (1)

قسم سوم:

توحید اسماء و صفات

تنها دانستن الله متعال در اسماء و صفاتی که متعلق به اوست. و این امر دربرگیرنده دوچیز است:

1-                ثابت نمودن؛ برای الله عزوجل تمامی نامهای و صفاتی را که برای خویش در کتابش و یا پیامبر وی در سنتش بیان کرده ثابت نموده و قبول کنیم.

2-                نفی هم مثل و شبیه: و آن اینکه برای الله متعال هم مثل و مانندی در اسماء و صفات قرار ندهیم چنانکه می فرماید:

لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (شوری/11)

هیچ چیزی همانند الله نیست و او شنوا و بینا است .

این آیه دلالت می کند که الله در تمام صفاتش هیچ هم مثل و مانندی در مخلوقات ندارد گرچه در اصل معنا (این صفات) مشترک باشند اما در حقیقت حال مختلف هستند .

لذا هرکسی آنچه را که الله برای خویش بیان نموده و ثابت کرده، قبول نکندمعطله است و انکار وی همانند انکار فرعون می باشد؛ و چنانچه کسی قبول نماید و ثابت بداند اما با مخلوقات تشبیه سازد، مانند تشبیه مشرکینی است که با الله متعال اله های دیگری را عبادت می کردند، و اگر کسی بدون  تشبیه و تمثیل و بدون انکار قبول کند از موحدینی است که الله به آنها بشارت داده است.

در این نوع از توحید برخی از فرقه های اسلامی دچار اشتباهاتی در این باره شده و به دسته های بسیاری تقسیم گشته اند؛ بسیاری روش انکار را پیش گرفته و صفات را نفی می کنند بهع گمانشان که الله متعال را منزه و پاک جلوه داده اند، لذا گمراه گشتند، زیرا منزه حقیقی کسی است که در حقیقت از صفات عیب و نقص و پیچیدگی در خنانش به دور باشد؛ لذا هنگامی که ادعا می کند الله دارای سمع و بصر و قدرت و علم و دست و غیره نیست، الله را از عیوب پاک نکرده بلکه عیب های بیشماری را به او نسبت داده من جمله سخنان وی را به گمراهی و پیچیدگی نسبت داده است زیرا الله تعالی در کلام خویش مکررا بیان داشته و ثابت نموده( سمیع، بصیر ، عزیز، حکیم) می باشد. پس اگر در کلام خویش ثابت نموده که دارای این صفات است در حالی که این صفات را ندارد این نهایت گمراهی و پیچیدگی و عیب در کلام است .

برخی دیگر مسلک تمثیل و تشبیه را در پیش گرفته اند و به زعم خودشان الله متعال همانگونه که خود وصف نموده توصیف کنند اینان نیز گمراه شدند زیرا قدر و منزلت الله متعال را آنگونه که شایسته اوست نشناخته اند چون الله متعال را با عیبو نقص معیوب جلوه داده اند، زبیرا آنان کسی را که از تمام جهات کامل است با کسی یا چیزی که ناقص می باشد تشبیه ساخته اند و این خود بی قدر و ارزش جلوه دادن است چنانکه در عرب مشهور است:

آیا نمی بینی که از قدر و ارزش شمشیر کاسته می شود هنگامی که بگوییم از چوب دستی برنده تر است.

پس تمثیل و تشبیه کسی که از هر جهت کلمل و در انتهای کمال به سر می برد با کسانی که از هر جهت نافص اند؟ این بزرگترین جنایتی است که در حق الله تعالی روا داشته اند گر چه جرم کسانی که صفات را انکار می کنند بیشتر از این دسته است اما هر دو گروه حق اله متعال را آنگونه که شایسته اوست  به جا نیاورده اند.

                                                                                                           ادامه دارد ...   .

توحید3

قسم دوم:

توحید الوهیت

که به آن توحید عبادت نیز گفته می شود از دو لحاظ:

از اضافه شدن به الله؛ توحید الوهیت و یکتاپرستی و از لحاظ مضاف شدن به سوی خلق ؛ توحید عبادت گفته می شود.

و آن تنها دانستن الله در عبادت است.

پس تنها الله است که مستحق عبادت می باشد:

ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ (لقمان/30)

این دلیل بر آن است که خداوند حق است ، و آنچه را که بجز او به فریاد می خوانید و عبادت می نمائید باطل است.

و همچنین عبادت به دو چیز اطلاق می شود:

اول: عبادت کردن به معنای اظهار ذلت و خواری نمودن در مقابل الله با انجام دستورات و اجتناب از آنچه که ما را منع کرده همراه با محبت و تعظیم الله.

دوم: آنچه که بوسیله آن عبادت کرده شود چنانکه شیخ الاسلام ابن تیمیه می گوید: عبادت اسم جامع ای است برای آنچه که الله دوست داشته و بدان راضی باشد من جمله اقوال و اعمال ظاهری و باطنی.

مانند: نماز؛ که انجام دادن آن عبادت و خودش تعبد است؛ لذا خود نماز عبادت است و آن چیزی است که بوسیله ان عبادت کرده شود.

پس تنها دانستن الله به این نوع توحید؛ یعنی اینکه بنده الله یگانه باشی و تنها در مقابل او زانوی ذلت و خواری بر زمین نهی که این ذلت باید همراه با محبت و تعظیم باشد و به طریقی که شرع جایز دانسته وی را عبادت کنی.

الله متعال می فرماید:

لاَّ تَجْعَل مَعَ اللّهِ إِلَهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَّخْذُولاً (الاسراء/22)

با الله ، اله دیگری قرار مده که نکوهیده و زبون شوی .

الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (فاتحه /2)

ستایش الله را سزا است که پروردگار جهانیان است.

پس توصیف الله متعال به اینکه وی پروردگار جهانیان است بیان علتی است برای ثبوت اله بودن وی. لذا او الله است که پروردگار جهانیان است. الله متعال در جایی دیگر می فرماید:

یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ (بقره/21)

ای مردم ! پروردگار خود را بپرستید ، آن که شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بوده اند .

پس کسی که در آفرینش یکتاست تنها اوست که مستحق عبادت کردن میباشد.

لذا حماقت و نادانی است مخلوقاتی را که ماندگار نیستند و حادث می باشند و مسیرشان به سوی فنا و نابودی است به عنوان اله بپذیریم و مورد پرستش قرار دهیم زیرا وی در حقیقت نمی تواند برای ما نفعی ایجاد کند و یا بوسیله کمک و مدد کردن برساند.پس نشانه سفاهت است قبر انسانی را که پودر و خاک شده را خوانده و عبادت کرد. زیرا در حقیقت اوست که به دعای تو محتاج است و تو نیازی به دعای او نداری، زیرا وی برای خودش نمی تواند نفعی برساند و یا ضرری رادفع کند، پس چگونه می تواند برای دیگران مالک باشد.

این نوع از توحید را اکثر خلق انکار کرده و بدان کافر شده اند و به خاطر همین الله تعالی پیامبران را فرستاده و کتابهایی را نازل نموده است چنانکه می فرماید:

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ

ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستاده ایم ، مگر این که به او وحی کرده ایم که : معبودی جز من نیست ، پس فقط مرا عبادت کنید .

به همین خاطر است که پیروان پیامبران در اقلیت هستند چنانکه رسول الله –صلی الله علیه و آله و سلم- می فرماید:

پیامبری رادیدم که با وی گروهی بودند و پیامبری را دیدم که با وی یک و دو مرد بود و پیامبری که با وی هیچ کس نبود (مسلم ، کتاب ایمان)

توجه:

جای تعجب است که اکثر نویسندگان متاخر در علم توحید؛ بر توحید ربوبیت بحثشان را متمرکز کرده اند.

و گویا آنان اقوامی را مورد خطاب قرار داده اند که منکر وجود الله و پروردگار – گرچه افرادی وجود دارند که منکروجود پروردگار می باشند- هستند، در حالی که اکثر مسلمانان دچار شرک در عبادات شده اند.

لذا شایسته است که بحث خویش را بر توحید الوهیت متمرکز نماییم تا این دسته از مسلمانان که می گویند مسلمان هستیم در حالی که در توحید الوهیت شرک می ورزند و خود نمی دانند؛ را از این شرک خارج سازیم.

 

توحید2

تنها دانستن الله تعالی در پادشاهی:

 یک مسلمان  باید معتقد باشد که هیچ کس بر مخاوقات پادشاهی نمی کند مگر آفریدگارشان؛ چنانکه الله متعال می فرماید:

وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (آل عمران/189)

و پادشاهی آسمانها و زمین از آن الله است

و در جایی دیگر می فرماید:

قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ (مومنون/88)

بگو : آیا چه کسی فرماندهی بزرگ همه چیز را در دست دارد؟

اما آنچه که در اثبات پادشاهی و فرمانروایی بغیر از الله آمده مانند فرموده الله:

إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (مومنون/5)

مگر از همسران یا کنیزان خود ، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست

أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ (نور/61)

یا خانه هائی که کلیدهای آنها در اختیار شما است

پادشاهی محدودی است که شامل چیزهای کمی از مخلوقات می شود ، همچنین انسان مالک آنچه که در دستش هست می باشد آما آنچه که در دست دیگران است مال وی نیست و او مالک آن نیست با این همه این پادشاهی انسان یک پادشاهی ی سستی است من حیث وصف . زیرا انسان مالک مطلق آنچه که در دستش هست نیز نمی باشد و نمی تواند در آن هرطور که می خواهد دخل و تصرف کند مگر بر حسب آنچه که به وی از جانب شرع اجازه داده شود.

مثلا: اگر شخصی بخواهد که مالش را بسوزاند و یا حیواناتش را عذاب دهد به او می گوییم که این کار جایز نیست.

اما الله تعالی در مخلوقاتش مالک مطلق است که شامل همه جوانب می شود.

تنها دانستن الله در تدابیر امور:

این است که انسان معتقد باشد که هیچ تدبیر کننده و گرداننده اموری نیست مگر الله تعالی؛ چنانکه فرموده:

قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ وَمَن یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیَّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ* فَذَلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (یونس/31.32)

بگو : چه کسی از آسمان و از زمین به شما روزی می رساند ؟ یا چه کسی بر گوش و چشمها توانا است  ؟ یا چه کسی زنده را از مرده ، و مرده را از زنده بیرون می آورد  یا چه کسی امور  را می گرداند ؟ خواهند گفت : آن خدا است ، پس بگو : آیا نمی ترسید و پرهیزگار نمی شوید * آن ، خدا است که پروردگار برحق شما است. آیا سوای حق جز گمراهی است ؟ پس چگونه باید از راه به در برده شوید ؟

اما تدبیر انسان در آنچه که در دستش است محصور به اجازه شرع می باشد.

این نوع توحید(ربوبیت) را مشرکینی که الله در میانشان پیامبر مبعوث نمود نیز قبول داشتند و بدان اقرا می کردند چنانکه الله متعال می فرماید:

(وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ ) (زخرف/9)

اگر از مشرکان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است ، قطعاً خواهند گفت : خداوند با عزّت و بس آگاه .

آنان ایمان داشتند که تدابیر امور به دست الله است و اوست پادشاه آسمانها و زمین .

همچنین  هیچ یک از آدمیان  ( به جز دهریون) منکر وجود الله نبودند و هیچ کس نگفته که جهان دارای دو پادشاه و آفریدگار مساوی و برابر می باشد .

پس هیچ کس منکر توحید ربوبین نشده نه از حیث قبول نداشتن و نه از جهت شریک برابر قرار دادن. مگر آنچه که فرعون از روی عناد و تکبر منکر این امر بود که  پروردگار جهان الله است. الله تعالی حکایت وی را اینگونه بیان می دارد:

فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى (نازعات/24)

و گفت : من والاترین معبود شما هستم !

و(مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی ) (قصص/38)

من خدائی جز خودم برای شما سراغ ندارم

 و این از روی تکبر بود زیرا  فرعون یقین داشت که پروردگار آسمانها و زمین کسی دیگر است چنانکه الله تعالی بیان می نماید:

وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً (نمل/14)

ستمگرانه و مستکبرانه معجزات را انکار کردند ، هر چند که در دل بدانها یقین و اطمینان داشتند

 و داستان موسی را که با وی مناظره می کرد این طور بیان می دارد:

لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ (اسراء/102)

تو که می دانی که این معجزه های روشنی بخش را جز صاحب آسمانها و زمین نفرستاده است

پس فرعون نیز هم می دانست که پروردگار  آسمانها و زمین الله است.

 و شریکی  مساوی و برابر برای الله  را مجوسیان نیز انکار می کردند چنانکه معتقدند:

همانا برای جهان دو آفریدگار است که یکی تاریکی و ظلمت و دیگر نور است. اما این دو را از چند جهت  مساوی قرار نمی دادند چنانکه می گویند:نور بهتر از تاریکی است زیرا نور خیر را آفریده و تاریکی بدی ها را ؛ لذا آنچه که خوبی می آفریند بهتر از آنچه که بدی می آفریند است، و نیز تاریکی نیستی و عدم است در حالی که نور روشنایی است پس نور در ذاتش کامل تر است . و همچنین معتقدند که بین این دو فرق سومی نیز وجود دارد و آن این است که: نور بر اساس اصطلاح فلاسفه قدیم است در حال که در مورد تاریکی اختلاف نظر وجود دارد که آیا قدیم است یا محدث.

دلایل عقلی مبنی بر اینکه آفریدگار جهان یکتاست:

الله تعالی می فرماید:

مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذاً لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ (مومنون/91)

الله نه فرزندی برای خود برگرفته است و نه خدائی با او بوده است ، چرا که اگر خدائی با او می بود ، هر خدائی به آفریدگان خود می پرداخت و هر یک از خدایان بر دیگری برتری و چیرگی می جست .

اگر ما برای جهان دو آفریدگار قائل شویم؛ در این حالت هر کدام از آفریدگاران می خواهد که در خلقت تنها و مستقل باشد چنانکه عادت پادشاهان است زیرا راضی نمی شود که دیگری در ملکش شریک باشد.

 در این حالت هر کدام پادشاهی و ملک می خواهند که به ناچار یکی بر دیگری پیروز شود و یا اینکه نمی توانند بر هم غلبه کنند؛ لذا اگر یکی بر دیگری غلبه کند ربوبیت تنها برای او ثابت می شود و چنانچه از این امر عاجز نشوند و هیچ یک نتواند بر دیگری غالب گردد ربوبیت آنها از بین خواهد رفت، زیرا عاجز و ضعیف شایسته نیست که آفریدگار قرار گیرد.