شخصی تعریف می کند:
یک روز کنار جاده ایستاده بودم که دیدم شخصی که سوار موتور است کنارم ایستاد و به من گفت: سوار شو.
من یک گالن 20 لیتری که پر از نفت سفید بود به همراه داشتم. لذا اول گالن را روی موتور گذاشتم و درب آن خراب بود و از آن نفت می چکید لذا آن را به طرف دیگر چرخاندم تاکثیف نشوم .
هنگامی که به مقصدم رسیدم به وی گفتم تا بایستد تا پیاده شوم .
چون پیاده شدم متوجه گردیدم که نفت چکیده و لباس وی را آلوده نموده من نیز به روی خود نیاوردم و از ایشان خداحافظی کردم . ایشان حرکت نمود و به راهش ادامه داد.
شخصی دیگر که ما را دیده بود به من گفت: آیا او را شناختی؟
گفتم : نه ایشان شخصی عادی بود.
وی گفت: ایشان شیخ احمد بود . من که وی را نشاخته بودم هنگامی که شناختم از عمل خویش احساس شرمندگی کردم در حالی که او اصلا به روی خود نیاورد.
السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته
رحم الله شیخنا الدکتور أحمد سیاد و یرفع درجاته و یسکنه فسیح جناته ویجعلنا ممن یسلک طریق السلف علما و عملا انه ولی ذلک والقادر علیه
اخوکم فی الله:حامد مشکوة من أهل السنة أرومیة
این است رندگی مردان با خدا.