مدرسه دینی دارالسنة زرآباد چابهار

مدرسه دینی که شهید دکتر احمد سیاد رحمه الله آن را تأسیس نموده است.

مدرسه دینی دارالسنة زرآباد چابهار

مدرسه دینی که شهید دکتر احمد سیاد رحمه الله آن را تأسیس نموده است.

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته

از جمله مشکلات جوانان

از جمله مشکلات جوانان
اشکالات و وسوسه هایی که بر قلب جوانان خطور می کند:
بر قلب مرده  هیچ گونه وسوسه  مخالف با دین خطور نمی ًًکند، زیرا قلب مرده نابود شده است، و شیطان از آن قلب چیز بیشتری را انتظار ندارد، به همین خاطر به ابن مسعود یا ابن عباس گفته شد: یهود می گویند که آنها در نماز دچار وسوسه نمی شوند، گفت: راست می گویند، شیطان با قلب خراب چه کار دارد؟
اما اگر قلب زنده ای که در آن مقداری ایمان وجود داشته باشد، شیطان بی محابا به آن حمله می کند و آن قلب را دچار وسوسه های مخالف با دینش می کند که اگر انسان تسلیم شود دچار بزرگترین نابودی ها و هلاکت ها می گردد. تا جاییکه می کوشد انسان را نسبت به پروردگار، دین و عقیده اش مشکوک کند، اگر در قلبی احساس ضعف و سستی نماید بر آن چیره می گردد تا  جاییکه آن ر ا از دین خارج می کند؛ ولی چنانچه در قلبی قدرت و مقاومت را ببیند شیطان شکست خورده ودر حالی که تحقیر گشته پشت می کند و می رود.
وسوسه های که شیطان در قلب می اندازد اگر با علاج و درمانی که از رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم  نقل شده معالجه شود، هیچ گونه ضرری به قلب وارد نمی شود .
از ابن عباس رضی الله عنهما روایت است که شخصی نزد رسول الله صلی الله علیه واله و سلم آمد وگفت: یا رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم، گاهی چیزی در وجود و قلب یکی پدید می آید که اگر خاکستر گردد برایش بهتر از این است که در مورد آن سخن بگوید، فرمود: الله اکبر الله اکبر الله اکبر، حمد و سپاس مخصوص الله است کسی که مکر و وسوسه شیطان را دور ساخت . رواه ابوداود
گروهی از صحابه نزد رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم آمدند و گفتند: ما در قلب هایمان چیزی های می یابیم که به خاطری بزرگی آن نمی توانیم آن را بازگو کنیم. رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم فرمودند: آیا آن چیز (حالت)را یافته اید؟ گفتند: بله. فرمود: این صریح ایمان است . رواه مسلم
" صریح ایمان است" یعنی اینکه این وسوسه گذرا است و انکار و بزرگ شمردن آن توسط شما، هیچ ضرری به شما نمی رساند، بلکه دلیل بر این است که ایمانتان صریح است و هیچ نقصی در آن وجود ندارد .
رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم فرموده است: شیطان پیش یکی از شما می آید و می گوید: فلان چیز را چه کسی آفریده است؟ فلان چیز را چه کسی آفریده است؟ تا اینکه می گوید: پروردگارت را چه کسی آفریده است؟ چون تا این (حد) رسید پس به الله پناه ببرد و (از این خیال باطل )بازآید . متفق علیه در حدیثی دیگر آمده است: پس بگوید ایمان آوردم به الله و پیامبرانش .
ودر حدیثی که ابوداود روایت کرده است: بگویید: الله یکی است، الله ، سَرورِ والای برآورنده امیدها و برطرف کننده نیازمندیها است . ، نزاده است و زاده نشده است . و کسی همتا و همگون او نمی باشد .سپس سه بار بطرف چپ خویش تف نماید و به الله از شیطان رانده شده پناه ببرد .
در این احادیث صحابه رضوان الله علیهم بیماری را به محضر رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم پیش کردند و ، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم درمان آن را در چهار چیز برایشان توصیف نمود:
اول: دست برداشتن از این وسوسه. یعنی روی گردانی کامل از آن و فراموش کردن آن ، گویا که اصلاً این چنین چیزی نبوده است، و مشغول نمودن خود با افکار سالم .
دوم: پناه بردن از این وسوسه و از شیطان رانده شده به الله .
سوم: بگوید : ایمان آودرم به الله و پیامبرانش (آمنت بالله و رسوله)  .
چهارم: بگوید: الله یکی است، الله ، سَرورِ والای برآورنده امیدها و برطرف کننده نیازمندیها است . ، نزاده است و زاده نشده است . و کسی همتا و همگون او نمی باشد .سپس سه بار بطرف چپ خویش تف نماید و به الله از شیطان رانده شده پناه ببرد . (الله أحد. الله الصمد. لم یلد ولم یولد. ولم یکن له کفوًا أحد. ویتفل عن یساره ثلاثا ویقول: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم ) .

برگرفته شده از کتاب : من مشکلات الشباب نوشته علامه محمد بن صالح العثیمین

آیا زن می تواند هنگام بیرون رفتن خوشبویی استعمال نماید؟

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا جایز است که زن عطر زده همراه شوهرش خارج شود در حالی که می داند گذرش بر مردان –نامحرم- نمی افتد؟ آیا چنانچه دچار صانحه ای شد و یا کاری ناخواسته پیش آمد و بوی عطرش بر مشام مردان رسید گناهکار می شود؟

استعمال خوشبویی برای زنان حالات مختلفی دارد که در حالت حکم خاصی نیز وجود دارد:

1-     برای شوهرش .

این امر مستحب و محمود است زیرا  از اسباب معاشرت با خوبی است و سبب افزایش محبت بین آنها می گردد و پایه های محبت بینشان مستحکم تر می گردد و هر کدام سعی می نمایند تا آنچه را که طرفش می پسندد انجام دهند .

المناوی در فیض القدیر (3/190) می گوید:

" استعمال خوشبویی و زینت نمودن برای شوهر خویش امری نیک و چسندیده است، برخی از بزرگان گفته اند: زینت نمودن و خوشبو کردن همسر خود را برای شوهرش از قویترین اسباب محبت و دوستی بین آن دو است: زیرا چشم مخبر قلب است چنانچه منظری را بپسندد آن را به قلب وصل نموده و محبت به آن حاصل می گردد و چون به منظره زشت  و یا آنچه که از آن خوشش نیاید مانند قیافه و لباس نگاه اندازد آن را به قلب وصل نموده و کرهیت و ناپسندی آن حاصل می گردد. به همین خاطر زنان عرب توصیه می کردند که برحذر باش که چشمان شوهرت بر چیزی که دوست ندارد بیفتد و یا بوی را که ناپسند می داند بر مشامش برسد" .

حالت دوم:

استعمال خوشبویی و خارج شدن به قصد اینکه نامحرمان بوی عطرش را مشام نمایند، این حالت نه تنها حرام است بلکه از گناهان کبیره می باشد .

فعَنْ أَبِی مُوسَى رضی الله عنه عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ : (إِذَا اسْتَعْطَرَتْ الْمَرْأَةُ فَمَرَّتْ عَلَى الْقَوْمِ لِیَجِدُوا رِیحَهَا فَهِیَ کَذَا وَکَذَا قَالَ قَوْلًا شَدِیدًا- یَعْنِی : زَانِیَةً -) رواه أبو داود (4173) والترمذی (2786) وصححه ابن دقیق العید فی "الاقتراح" (126) والشیخ الألبانی فی "صحیح الترمذی" .

رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم فرمودند: هرگاه زنی عطر بزند و بر گروهی گذر کند تا که عطرش بر مشام آنها برسد پس او این چنین و آنچنان است -و سخن شدیدی بر زبان آورد-  یعنی زناکار است .

المناوی در فیض القدیر(1/355) می گوید:

(فهی زانیة) یعنی: اوسبب گشته تا در معرض زنا گیرد ، در پدیدآوردن اسباب سعی نموده، طرف را جذب کرده است، به همین خاطر مجازا زانی گفته شده است ... چه بسا شهوت غلبه نموده و زنای حقیقی رخ دهد . همچنان است اگر زنی عطر زده در محل عبور مردان بنشیند " با اختصار

حالت سوم:

عطر و خوشبویی زده و خارج می گردد و گمان غالبش این است که از جاهای که نامحرم وجود دارد عبور می کند لذا بویش به مشام آنها می رسد .

این کار نیز حرام است ، هرچند که قصد به فتنه کشیدن مردان را نداشته باشد و نیتش نیز این نباشد ؛ زیرا این کارش خودش سبب فتنه است و در شرع آنچه که دال بر تحریم و منع آن آمده نیز ذکر شده است:
 الله عز وجل می فرماید : ( وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) النور/31

و به زنان مؤمنه بگو : چشمان خود را ( از نامحرمان ) فرو گیرند و عورتهای خویشتن را مصون دارند و زینت خویش را نمایان نسازند ، مگر آن مقدار و آن چیزها که پیدا می گردد ، و چارقد و روسریهای خود را بر یقه ها و گریبانهایشان آویزان کنند و زینت خود را نمودار نسازند مگر برای شوهرانشان ، پدرانشان ، پدران شوهرانشان ، پسرانشان ، پسران شوهرانشان ، برادرانشان ، پسران برادرانشان ، پسران خواهرانشان ، زنان خودشان ، کنیزانشان ، دنباله روانی که نیاز جنسی در آنان نیست ، و کودکانی که هنوز بر عورت زنان آگاهی پیدا نکرده اند ، و پاهای خود را ( به هنگام راه رفتن به زمین ) نزنند تا زینتی که پنهانش می دارند ( جلب توجّه کند و صدای خلخال پاهایشان به گوش مردم برسد و ) دانسته شود . ای مؤمنان ! همگی به سوی الله برگردید تا رستگار شوید .

که در این ایه نهی آمده که زینت خود را برای مردان بیگانه ظاهر کنند و بدون شک خوشبویی جزء از زینت است و در این نهی نیز داخل می گردد .

وعَنْ زَیْنَبَ امْرَأَةِ عَبْدِ اللَّهِ ابن مسعود قَالَتْ : قَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ : ( إِذَا شَهِدَتْ إِحْدَاکُنَّ الْمَسْجِدَ فَلَا تَمَسَّ طِیبًا ) رواه مسلم (443) .

زینب همسر عبدالله بن مسعود می گوید: رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم به ما فرمودند:( هرگاه یکی از شما به مسجد آمد پس خوشبویی نزند) .

چنانکه رسول الله –صلی الله علیه وآله و سلم- از آمدن زنان به مسجد عطر زده نهی نمودند، احتمالا که بوی عطرشان به مشام مردان خواهد رسید زیرا آنان نزذیک بودند و بین آنان چیزی نبود که فاصله بیندازد، پس بطور اولی ممنوع است که زنی عطر طده و به بازار و محل تجمع مردم برود و بویش به مشام آنها برسد، در این حالت شاید جزء گناهان کبیره نباشد اما حرام ظاهری است .

ابن حجر هیثمی در کتاب الزواجر من الکبائر(2/71-72) :

" شایسته است که – احادیثی که  جزوء گناهان کبیره شمرده است- حمل بر این شوند هنگامی که سبب فتنه می گردند، اما با ترس واقع شدن مکروه هستند و چنانچه ظن واقع شدن باشد حرام هستند اما جزوء کبیره نیستند " .

حالت چهارم:

عطر و خوشبویی استفاده نماید به گمان اینکه بویش به مشام نامحرم نمی رسد، و مردان بویی را احساس نخواهند نمود مانند اینکه با ماشین به مسافرت در مکانی  خلوت می روند، یا که به دیدن خانواده برود و یا به مجلس مخصوص زنانه و همچنین به مسجدی که جای نماز مردان از زنان بطور کلی جدا شده باشد و از این طرف به طرف دیگر بویی درز نکند و مانند این حالات که توقع عبور از کنار نامحرم را ندارد و هدفش از استعمال خوشبویی همان نظافت باشد که شریعت دستور داده است اشکالی ندارد که خوشبویی استفاده کند، زیرا در این صورت علت تحریم که گمان رسیدن بوی عطر به مشام نامحرم است وجود ندارد .

دلیل این امر:

1-     علت تحریم که از دلایل سابق ظاهر بود در این حالت وجود ندارد ، فتنه ای وجود ندارد و باعث برانگیختن شهوت نیز نمی گردد .

2-     در حدیث آمده که  زنان صحابه در هنگامی که گمان می کردند بوی خوشبویی به مشام مردان نامحرم نمی رسد خوشبویی استفاده می کردند:
فعن عَائِشَةَ أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ : ( کُنَّا نَخْرُجُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى مَکَّةَ ، فَنُضَمِّدُ جِبَاهَنَا بِالسُّکِّ الْمُطَیَّبِ ( نوع من الطیب ) عِنْدَ الْإِحْرَامِ ، فَإِذَا عَرِقَتْ إِحْدَانَا سَالَ عَلَى وَجْهِهَا ، فَیَرَاهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَا یَنْهَاهَا )

ما همراه با رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بطرف مکه خارج می شدیم بر پیشانی خود سک الطیب (نوعی خوشبویی) هنگام احرام می مالیدیم . هرگاه هریکی از ما عرق می نمود (مشک)بر چهره اش جاری می گشت و رسول الله صلی الله علیه وأله و سلم می دید و ما را نهی نمی نمود"
رواه أبو داود (1830) وحسنه النووی فی "المجموع" (7/219) وصححه الألبانی فی "صحیح أبی داود"

3-     و این حمل بر حالتی می شود که در زمان اول، قافله زنان جدا از مردان بود و یا که زن در هودج (کجاوه) بود و با مردان نمی نشست و از کنار آنان عبور نمی کرد .

شیخ عبدالعزیز بن باز رحمه الله در مجموع الفتاوی (10/40) می گوید:

" خوشبویی برای زن جایز است چنانچه به مجالس زنانه برود و در مسیر بر مردان گذر نکند"

و در جلسات رمضانیة سال 1415 مجلس پنجم / مجموعه سولاتی که برای خانواده مهم هستند- از شیخ ابن عثیمین رحمه الله آمده است که :

" چنانچه زن سوار ماشین شود و بویش ظاهر ننگردد مگر برای کسانی که جایز است(محرم) و در محل کارش (مورد نظرش) پیاده گردد در حالی که اطرافش مرد نامحرم نباشد اشکالی ندارد، زیرا در این باز نداشته است، هنگامی که در ماشینش است گویا داخل خانه اش می باشد، اما چنانچه گدرش بر مردان افتاد برایش جایز نیست که خوشبویی استعمال نماید" .

اگر چنانچه مشکلی ناخواسته پیش آمد و منجر به رسیدن بوی عطر به مشام مردان نامحرم گشت مانند ماشین تصادف نمود و یا دچار بیماری گشت و  فوری به بیمارستان انتقال داده شد و مثل اینگونه مورد، از جمله اموری است که ان شاءالله بخشیده شده است.

زیرا لایکلف الله نفسا الا وسعها

الله متعال هیچ نفسی را بیش از وسعتش مکلف ننموده است .

و حکم شرعی بعد از حالات اختیاری می آید نه موقع ای که مضطر گردد .

والله اعلم

برگرفته و ترجمه شده از سایت الاسلام سوال و جواب فتاوای شماره :102329

ستارگان اسلام

انسان، در کالبد خاکیش همان انسان است. و از او اموری سر می زند که از هر انسانی ممکن است سر زند. پس منشأ حق و خیر بوده، و نیز می تواند منشأ باطل و شر باشد. ممکن است حق و خیر در انسانی به نطاقی وسیع توسعه یافته و در نتیجه این فرد اهل حق و خیر گردد، و این مسئله مانع آن نمی شود که این شخص دارای لغزشهایی نیز باشد. و بر عکس ممکن است که باطل و شر در انسان دیگری به مقدار زیاد توسعه یافته و در نتیجه این شخص اهل باطل و شر گردد. و این مسئله نیز مانع آن نمی گردد که هر از گاهی از این شخص اعمالی صالح سر بزند.

پس بر همه کسانی که می خواهند در مورد اهل حق و خیر سخن بگویند واجب است که اگر از آنان لغزشهایی یافتند، حق و خیر آنان را به خاطر این لغزشها نادیده نگرفته و آن را کفران نکنند، چون این لغزشها هرگز آن حسنات بزرگ را از بین نخواهد برد. و نیز کسانی که می خواهند در مورد اهل باطل و شر سخن بگویند، اگر از آنان اموری صالح نیز یافتند، مردم را به این وهم نیاندازند که آن حسنات اندک، باطل و شر آنان را از بین خواهد برد.

حوادث صد ساله اول از عصور اسلام از معجزات تاریخ بشمار می روند. و نمونه اعمالی که اهل این صد سال از گذشته افتخار آفرین ما انجام دادند را هرگز قبل از آنان امتهای روم و یونان انجام نداده اند و پس از آنان نیز هیچ امتی را یارای انجام آن نیست.

ابوبکر، عمر و دیگر خلفای راشد چهارگانه، و دیگر برادران آنان که از عشره مبشره به بهشت بودند، و نیز همترازان آنان از اصحاب رسول خدا- صلى الله علیه وسلم -، خصوصاً آنانی که با او بوده و با همیاری و همکاری نزدیک با او به صحبت شیرین و افتخار آفرین او نائل شدند - کسانی که قبل و نیز بعد از فتح انفاق نموده و قتال کردند - همه و همه خورشید هایی بودند که فقط و فقط برای یکبار در آسمان انسانیت درخشیدن گرفته، و دیگر آسمان بشریت هرگز طمع آنرا نخواهد داشت که طلوع همانند آنان را در دل خویش ببیند. مگر اینکه مسلمانان بر این مسئله عزم کنند که بار دیگر به فطرت اسلام باز گشته، و دوباره خود را به ادب اسلام بیارایند. پس آنگاه است که خداوند از آنان خلق دیگری خواهد ساخت که برای حق و خیر زیست نموده، و همواره با باطل و شر در حال نبرد می باشد، تا آنزمان که انسانیت راه حقیقتش را بسوی سعادت باز یابد. و اصحاب رسول خدا، این خورشید های آسمان اسلام، در منزلت و مرتبه تفاوت داشته، و فضائل متفاوتی دارند. اما همین را بدانیم که با وجود این تفاوت منزلت، اینان همه فضلند و بس. و اگر افاضل و دست اندرکاران تاریخ مسلمانان شروع به تمییز و جدا نمودن آثار اصیل و دخیل سیرت آن بزرگواران نموده و احادیث ساختگی را از احادیث ناب جدا کنند، از آنچه برادران «أبولؤلؤه»، و «عبدالله بن سبأ» و مجوس برای مشوه ساختن آنان اختراع نموده اند، دهشت همه وجودشان را فراخواهد گرفت. آری، آنان نتوانستند که با اسلام روی در روی، مواجهه شریفی داشته و با افتخار در مقابل آن مقاومت کنند. و به همین خاطر به همراه اینگونه نیرنگ به قلعه آن داخل شده، و به سراغ مسلمانان رفتند. آنان در اسلام اموری را داخل نمودند که به آن تعلقی نداشت، و به سیرت رجال آن مسائلی چسباندند که از سجایای اهل اسلام به دور بود. و بدینگونه بود که بزرگترین رسالتهای خداوندی و کامل ترین آنان، به طریقه ای از خمول و کسادی و جمود تبدیل شد که می بایست به زهر خویش اسلام و مسلمانان را از پای در می آورد. و اگر نیروی حیات بخش خارق العاده موجود در اسلام نبود، این هلاکت اجتناب ناپذیر بود. پس با تمسک به سیرت رجال آن را از تشویه دشمنان زدوده، و بدین ترتیب در طریق آنان گام برداریم، امید است که مسلمانانی همانند آنان تبدیل شده، و از اسلام دروغین دشمنان صحابه و تابعین آنها بدور باشیم.

« محب الدین خطیب رحمه الله علیه»

شبهات حول ابوهریره رضی الله تعالی عنه و نقد آن(2)

شبهات حول ابوهریره رضی الله تعالی عنه و نقد آن(2)

- ابوهریره رضی الله تعالی عنه را هیچ صحابه ای ملامت ننموده و حدیثش را رد نکرده است: بلکه صحابه های بزرگوار و بزرگان دین تعریف و تمجید وی را می کردند و در مورد وی تمجیدهای گفته اند که در مورد کسی دیگر نیست.
طلحه بن عبیدالله –رضی الله عنه-: بدون شک ابوهریره از رسول الله –صلی الله علیه وآله و سلم- چیزهای شنیده که ما نشنیده ایم .
ابن عباس -رضی الله
 تعالی عنهما- : ابوهریره از من بهتر و عالمتر از من است به آنچه که روایت می کند .
امام شافعی: ابوهریره از هم دوران خویش درباره حدیث حافظ تر بود .
حاکم نیشابوری: ابوهریره از جمله حافظ ترین اصحاب رسول الله –صلی الله علیه وآله و سلم- بود .
ابوهریره احادیثی روایت کرده که از رسول الله –صلی الله علیه وآله و سلم- نشنیده بود بلکه از بزرگان صحابه همچو ابوبکر و عمر و فضل بن عباس و اسامه بن زید رضی الله عنهم شنیده بود .
گروهی از صحابه نیز از وی روایت نموده اند من جمله ابن عمر و جابر و ابن عباس رضی الله تعالی عنهم . کسانی که از وی روایت نموده اند از جمله صحابه و تابعین قریب هشتصد نفر هستند .
که این خود نشان دهنده قدر و منزلت وی در نزد صحابه و تابعین است، پس آیا امکان دارد شخصی دارای این مقام و منزلت در نزد بهترین مردان کاروان اول اسلام جای طعن وگمان باشد؟
مستشرقین این معلومات در مورد ابوهریره را از کجا بدست آورده اند؟ در حالی که در مورد وی هیچ منبعی بغیر از منابع اسلامی وجود ندارد، در حالی که در این منابع نه تنها طعن و گمان در مورد ابوهریره وارد شده بلکه بیش از آن مدح و تمجید وی و تاثیر وی در روایت احادیث رسول الله –صلی الله علیه وآله و سلم- وجود دارد . آیا این دروغی صریح و ظلمی آشکار نیست؟ که نیمه پر لیوان را ببینیم و به قسمت خالی آن توجه ای نکنیم؟
البته مستشرقین معذورند در حقد و کینه به ابوهریه، چون آنان دشمنان اسلام هستند؛ اما کسانی که ادعا می کممد که حامیلان اسلامند و در مورد وی غیرتی می شوند و بر ناب نگه داشتن اسلام از خرافات و تفکرات باطل بزعمشان حریصند، چه عذری دارند؟؟؟
اگر چنانچه فکر می کنند که سنت همان تفکرات خرافی است پس بر آنان است که آنچه را که در درون دارند به صراحت ظاهر سازند و خودشان را از این همه خیالبافی و طامات راحت کنند .
- اما این که حدیث ابوهریه را دیگر صحابه رد کرده اند، هیچگاه این نبوده است و آنچه که در مورد ابن عمر و ابن عباس ذکر کرده اند همان یادآوری بوده است که صحابه احادیث را بین خود تکرار می کردند تا که شخصی که فراموش کرده بیاد آورد .
- بثبوت رسیده عمر –رضی الله عنه- یکبار بر وی اعتراض نمود، ابوهریره –رضی الله عنه- حدیث رسول الله –صلی الله علیبه وآله و سلم- را ذکر کرد که فرمود: هر کس بر من عمدا دروغی ببندد پس نشیمنگاهش را در آتش جستجو کند .
و آنچه که در مورد منع نمودن و یا زدن وی بخاطر زیادی روایت نمودن حدیث نقل می کنند هیچ ثبوتی ندارد، و این تهمتی است که دشمنان دیرینه وی می زنند .
علاوه بر این چنانکه گذشت حفظ نمودن پنج هزار حدیث، در این مدت ملازمت امری بعید و عجیب نیست؛ زیرا رسول الله –صلی الله علیه و آله وسلم – جوامع الکلم برانگیخته شده است، و احادیثش از لحاظ متنی کوتاه اما پرمحتوا و معنی هستند . برخی احادیثش مانند « لا تغضب» یک جمله هستند و یا دو جمله ای همانند «اعقلها و توکل» برخی دیگردر حد متوسط و احادیث طولانی زیاد نیستند، ابوهریره همه انواع حدیث را حفظ داشت .
- اما متهم نمودن ابوهریره به بیماری صرع و کمبود عقلی، این رجم بالغیب و وسوسه شیطان است که در واقع هیچ سندی ندارد ، آیا کسانی که این تهمت را می زنند معاصر وی بودند؟ و دیده اند که وی دچار صرع شده و مانند امروزیان داد و فریاد و دیوانه می شد؟
آیا وی را برای تشخیص و درمان این بیماری به بیمارستان و یا پیش طبیب می بردند؟ و کشف کردند که وی دچار صرع و کمبود عقلی است؟؟
اما انچه که معرو است و چنانکه خود نیز می گوید: وی از شدت گرسنگی به خود می پیچید و ضعف می کرد و چون غذا به وی می رسید این ضعفش برطرف می گشت . اصل جریان و تنها دلیلی که وجود دارد همین است ؛ اما این دشمنان، همین مسئله را آبا و تاب داده اند و از کاهی کوهی ساخته تا شاید بتوانند از قدر و منزلت وی بکاهند، لذا این جریان را به بیماری کشنده صرع و کمبود عقل تعبیر کرده اند .
البته این عجیب نیست؛ زیرا تبشیریین و شاگر دانشان مستشرقین، کسی را که قدر و منزلتش بسی از ابوهریره بالاتر است با این عیوب تهمت زده اند ؛ آنان رسول الله –صلی الله علیه وآله و سلم- را متهم ساخته اند هنگامی که وحی بر وی نازل می شد و وی با تمام درک و فهم متوجه آن می گشت تا که آن را از الله با حکمت دریافت کند، و چون وحی تمام می شد وی به حالت عادی برمی گشت و کسانی که در اطرافش بودند آنچه را که بروی نازل شده بود می نوشتند . 
مبشرین و مستشرقین این حالت را به صرع و یا بیماری ای تفسیر کرده اند که برخی مردم به آن دچار می گردند لذا وعی و هوش ظاهری و باطنی یا خارجی و داخلی آنان از بین می رود، این همان چیزی است که در مورد صحاب رسالت الهی می گویند (نگاه کن: الظاهرة القرآنیة از مالک بن نبی) .
از منکرین سنت می پرسیم: آیا شما در توصیف رسول الله –صلی الله علیه وآله و سلم – به بیماری صرع با مستشرقین هم نظر هستید؟؟ اگر با آنان هستید که ما هیچ سخنی با شما نداریم؛ و اگر چنانچه با آنان نیستید شایسته است که در مورد ابو هریره هم وی را مبری بدانید .
ولله الحمد .